به تو بانوی مهربانیم(1)

 خسته که می شوم 

دستت سایبانی می شود 

بر سرم مثل ا برها 

گریه که سر می دهی 

چشمانت را با پوست نازک شب 

پاک می کنم 

وحریر نازک تن ات  

با باد های موسمی جنوب 

تا اعماق دریاها به چیدن مروارید می رود 

به تو که نگاه می کنم 

کودکی گمشده خود راپیدا می کنم 

در محله های قدیمی 

از شاه حسینی تابرق......وسیدکامل  

و  بانگ  خروس   مرا تا خورهای بندر به انتظار  

نسیم صبح می کشاند 

به اشتهای تبسمت  

سفره ی پاره دلم را باز می کنم 

تا تو بوی نان تازه رابا مهیاوه وسوراغ 

به من هدیه بدهی  

ومن به یاد تمامی مردان بندر لقمه نان عشق را با تو تقسیم می کنم  

ای افریده خدایان آفرودیت  

مرا در دورترین معابد 

به پیشواز عشق خود رهسپار کن  

جای که بو عفن پلشتی رنگ عشقبازی نباشد  

و انسان ها برای لقمه ی نان عشق را نفروشند  

بگذار در سکوت صدای تو به تو برسم 

ودر خاک بسترت 

مدفون شوم 

یا که چون هندوان جسمم 

را آتش بزن وبه خلیج چشمانت بسپار  

ای رازهای من 

ای بانوی خواب های محال 

مرا با خود به دورترین اسکله ها ببر ودر ساحل نورانی تبسم هایت 

مرا از عشق سیراب کن 

بگذار مروارید اشک هایت را با ستارگان آسمان ها عوض کنم 

و توبره دلم را با نان حرف های شیرینت  

پر کنم  

 

روز های دلتنگی

باید از روزهای گفت که دلت برای خودت تنگ می شود غم از دست دادن روزهای کودکی و نوجوانی وبیشتر جوانی که رفته ودیگر باز نخواهد آمد غم یاران قدیمی روزهای مدرسه  راهنمایی دبیرستان که همه می شود نستالژی عمر رفته وروزهای دلتنگی...... کودک که بودم علاقه فراوانی به درس خواندن داشتم ولع یادگیری و با سواد شدن مرا به هر سو می کشاند تا این که مدرسه ی قدیمی کنار خانه مان را پیدا کردم......خانه بزرگی در محله مان که حالا شده خیابان شهید خراسانی .....یک خانه خشتی بزرگ با دری بسیار بزرگ ومن که آرام به آن نگاه می کردم از کنار خانه چوبی نساء(کتوک) کنار خانه غلام سیف الله کوچه خاکی بود. در بسیار بزرگ ذهنم را تحریک کرد قدری جلو رفتم به داخل خانه نگاه کردم این خانه پر از بچه ها بود وتعدادی جوان که داخل خانه می چرخیدند از آن ها ترسیدم تند پا بدو گذاشتم و به خانه خودمان آمدم از او پرسیدم دانستم خانه همان مدرسه است  ومن که هر روز سر به آن خانه یا مدرسه می زدم که حالا برایم مدرسه بود مدرسه محمدیه یا خانه مشهدی جعفر ومدرسه محمدیه که سرآخر مدرسه خودم شد ولی دیگر آنجا نبود و کنار گل کنی در راستای همان کوچه بود که بعد خیابان شدو تا سالها مدرسه محمدیه بود اما آن خانه بزرگ هنوز در دل من جا دارد با حوض بزرگی که وسط آن وجود داشت ومن که هنوز با ذهنم درون آن حوض آب تنی می کنم

بی نام

اگرجه ساکت می شوم 

در حضورت بی نام 

درنگ من در خاموشی خود  

نامی است بی نام  

با تو همه چیز می شود سرو د 

حتا بی نام

cinema and poe,,tary

In the world of cinema we can  see the most of filmmakers try to do the same as the  others and most of them to be  

 in one way road and they donot try to publihsh a new way but after the some event in the world ( world war 2 ,Rassia reavalotoin,filmmaking in france and Italy and europe also in us) filmmakers try a new way .How they creat this way firstly you must see their work to understanding them,and then you must read thier critted. 

Abuot cinema and poetary,the velue of pictuer is most important way that filmmaker do that,secandly,compotition and daliymoveiny camera and longtake sequinces,ligthing and contrast,useing of coloers and black and white,aceting the acters,eaditeing,and ect ,ect,ect..... 

تارکوفسکی(بخش دوم)

منتشر می شود                          (whlll be writted soon)