for my lady

who  knows the last word  of love  

death 

who care about me  

only you  

show my  your eyes  

i want to kiss them  

tell me the last word  

love 

at the end  

love  

love  

for ever  

برای تو بانوی من همسر مهربانم

ای که  تو رادر بهترین ترین ترانه های بومی  

می یابم   

در صدای پاییزی بندر  

در رقص پر طپش  

دهل های زار  

در دستان چون حریرت  

بوی گس عشق را  

پیدا می کنم . 

ای دلداده ی سالهای تنهایم  

بگذار با تو تا عمق صدای دردهایم بروم  

ای که  نگاهت مرا با خود می برد تا سرانجام

غصه هایم  

ای بانوی خیال های محال  

ای که با من می رقصی در تاریکی های صبح گاهان  

بگذار بوی حنای دستانت را حس کنم  

بگذار با تو تا عمق عشق بروم 

ای  که گیسوانت به رنگ شب های جنوبی شرجی زده است 

من در هستی خود به پوچی می رسم  

زیرا که نگاهت قرین درد های مادرم است 

و لالای هایت بوی مادر بزرگ را می دهد  

و سجاده نمازهایت نغمه بودایی غربت دستانم را 

به پست ترین قایق شکسته می رساند 

ای نیامده از راه های دور 

با خود چه را به ارمغان می اوری  

کاسه ی از بوی خون دلت را 

یا بوی تازه ی کندرهای وحشی را 

از گنو 

ای شعر ناتمام در همه سال های بندر 

ای شعر ناتمام من.......

پاییز بی حاصل

نه خرمنی نه خیال راحت 

خوشه های بی رنگ گندم 

و داس های خشم که در  

هیچ کشتزاری  

دل های سخت را   

درو نمی کند  

بگذار پوسته های خشک گندم  

 بی بدیل باشد در عشق های شرجی زده 

ولبانت را ببوسم 

زیر درخت بی برکت التماس 

آن که می آید