تارکوفسکی (دنیای شعرو زیبایی) بخش پنجم قسمت دوم

نقاشی از نظر تارکوفسکی رسیدن به اوج احساس هستی شاعرانه وخلق هنر نقاشی به عنوان اصیل ترین  هنر  جلو ه های تصویری است. رعایت فاصله ها در ابعاد تصاویر (پیش زمینه میان زمینه و پس زمینه) و ایجاد خلاقیت نقاشی در اجزاء آن (شکل گیری فرم ها در پرتره ها و اجزاء بدن شامل دست  وپا و..) و حرکت دروبین به سمت رسیدن به چنین قاب های خیره کننده از اهداف استفاده از قاب های است که به عنوان نقاشی در آثار تارکوفسکی دیده می شود.این نقاشی ها علاوه بر استفاده از انسان ها در کارهای او دیده می شود.این بدین معنی است که تارکوفسکی از خود تابلوها و آثار نقاشی بزرگان نقاشی دنیا(نظیر داوینچی و نقاشان کلاسیک )در آثارش به تعداد زیادی استفاده کرده است.در آندره روبلف استفاده از نقاشی های کلیسایی این نقاش در ابعاد مختلف در سکانس پایانی اثر که رنگی برداشته شده و حرکت دوربین بر روی اجزاء نقاشی ها حس نقاشی همراه با انتخاب موسیقی مناسب به ابعاد کاری تارکوفسکی و علاقه اش به نقاشی افزوده است.در فیلم کودکی ایوان نمای  کلیسای مخروبه که نقاشی مریم عذرا(س)بر روی دیوار خرابه کشیده شده است و افسر روسی  برای روشن کردن سیگارش در یک نمای low angel از لانگ شات به مدیوم  وکلوزآپ می رسد در پس زمینه حرکت دوربین نقاشی تمثال مبارک دیده می شود و روح تصویر را تقدیس می بخشد.در فیلم آینه که از تصاویر نقاشی بزرگان این هنر استفاده شده است در سکانسی که پسر در باغ نشسته و مجموعه آثار نقاشی را در یک کتاب بزرگ نگاه می کند بعد از ورود خواهر کوچک پسر به قاب وصدا کردن پسر توسط دختر و دویدن پسر  دوربین در یک حرکت به سمت کتاب نقاشی آن را می گیرد.یا فیلم ایثار که بانقاشی ستایش پادشاهان مجوس در تیتراژ فیلم آغاز می گردد علاقه تارکوفسکی را به نقاشی نشان می دهد.(ادامه دارد)

تارکوفسکی (دنیای شعر وزیبایی)بخش پنجم

 

آثار تارکوفسگی در قاب بندی ها نقاشی است.در هر نقاشی هنر با توجه به زمینه های متفاوت شکل می گیرد.از ابتدایی ترین اصول هر اثر نقاشی  رعایت اول اولیه آن می باشد.در سبک های قدیمی رعایت رنگ ـنور ـبافت ـکمپوزیسون ـخط افق ـ عمق و پرسپکتیوـتلفیق رنگ های سرد وگرم واز همه اینها مهم تر بیان حس لحظه آفرینش که در ایجاد احساس مخاطب مهم ترین وجه محسوب می شود قابل ذکر است.دقت در رسیدن به قاب نقاشی در آثار تارکوفسکی از آثار ابتدایی او نمودی واضح می یابد.در آندره روبلف که روایت زندگی روبلف نقاش شمایل گرایی روسی است علاقه ابتدایی تارکوفسکی به هنر نقاشی نشان داده می شود.دراین فیلم حس تارکوفسکی به نقاشی نزدیک شده است.سبک کار نقاشی در آثار او به نقاش ایتالیایی کارواجیو نزدیک است.در آثار کارواجیو علاوه بر رعایت نور و کمپوزیسون و رنگ و...... کشاندیدن نقاشی به عمق بسیار موثر و حقیقی می نماید.در کشانیدن تصویر به عمق نقش خط افق و نقطه گریز و پرسپکتیو بسیار زیبا جلوه گری می نماید.علاقه تارکوفسکی به بک گراند تصویری و چیدمان اجزای تصویر به گونه ای که درعمق نمود پیدا کندحس پرداخت قاب تصویری به عمق باعث گشایش میزان بصری تصویر و استاتیک بیشتر آن می گردد.علوه بر این تمهید تارکوفسکی از حرکت دوربین برای رسیدن به قاب نقاشی استفاده می کند.در همان فیلم انده روبلف در فصل ابتدایی آثر جایی که سازنده بالن از دست مردم به هیجان آمده فرار می کند وبه سمت ساختمان مرتفعی  می گریزد تارکوفسکی با حرکت درون وقرار دادن اجزاء تصویر در جای مناسب به قاب نقاشی می رسد.حرکت همزمان اسب در قاب که مقارن ورود بالن نورد به ساختمان است وهجوم مردم جهت ضربه زدن به او  ورعایت همزمان این حرکت ها وحرکت دوربین احساس نقاشی وبار آن راافزایش می دهد. با دیدن فیلم ها و آثار او می توان به این احساس رسید(ادامه دارد)

در انتهای صبح

صبح در بندرعباس آن سال ها بسیار زیبا بود.خورشید با هرم جاودانه اش احساس عمیق بودن  و باهم بودن را به  همه  جا ساری وجاری می ساخت.هرم داغ خورشید  واحساس سیری ناپذیر عطش که با عرق ریزی جسم همراه بود علاوه بر ایجاد استقامت وپایداری در برابر ناملایمات و سختی ها عشق به زیستن راافزایش می داد. صبح بندر با تغییر دو فصل تابستان و زمستان ها پر بارش همراه می شد ودر ما ه های مختلف برای مردم بندری معنای متفاوتی پیدا می کرد .صبح  های آغازین مهرماه که ماه های شروع بارش های تند به حساب می آمد صبح های کم تر شدن بوی تند شرجی وافزایش وزش های ملایم که خبر از تغییر فصول را می داد  و تغییر جهت تابش خورشید وزاویه آن که از مایل به اریب بدل می شد حرکت انسان ها را عوض می کرد.فصل  بعد از تابستان همراه با بوی کاه گل بودکه سقف خانه ها رابه اصلاح داوشت می ساخت.(داوشت  همان قیر کونی عصرحاضر است. که سقف خانه را ترمیم می کرد و مانع از نفوذ باران و آب اش به داخل خانه می شد) از مهرماه بوی صبح با عطر کاهگل و تابش اریب پرتوهای خورشید شکل می گرفت.آبان ماه شروع بارش ها بود با منقل پر از آتش در آن و در انتهای صبح عصر ها می امد...... که من از مدرسه بازمی گشتم ودر مسیر حرکتم از مدرسه به خانه چیزی های خیره کننده می دیدم گله گوسفند ها که از صبح و چرا در غروب به شهر  بازمی گشتند.کارگری که خسته با رادیوی ترانزیستوری روشن به خانه اش برمی گشت و رادیو ترانه کلاغ ها را می خواند (ترانه نوذر پرنگ)  و من که همزمان مثل مونتاژ موازی فیلم ها همراه با کارگر و گله گوسفند و ترانه کلاغ ها از مدرسه باز می گشتم  و پیش خودم  مرور می کردم که دیگر مدرسه نروم ولی عشق به صحنه های زیبا در انتهای صبح در عصر گا هان زمستانی مرا دوباره به مدرسه می کشاند. وشب در حالی که پلک های خسته ام را  به آتش درون منقل می دو ختم دوباره صحنه های انتهای صبح را درون آتش منقل مرور می کردم که من عجب غافل از زیستن خویشم....

یاد یار مهربان (به یاد حسن کرمی) بخش دوم

او در عین نوشتن بسیار وسواس داشت گاهن می دیدی که یک شعر را چند بار ادیت می کرد و بی خودی از هیج یک از کارهایش نمی گذشت.علاقه عجیبی  به کارها و آثار رامی داشت و همیشه در خلوت خود با آثار رامی به خلصه ای عجیب می رفت. نوع نگره های شعری حسن با اعتقاد بر هستی خود شعر در رفتارهای شاعرنه ملهم از کارهای شاملو  وزمانه او در فضای دهه های جهل  خورشیدی شکل  گرفته بود .به واقع کرمی از چشمه شعری می نوشید که قبلا شاملو انرا تجربه کرده بود وبامداد به عنوان تئوریسین به آن در هوای تازه پرداخته بود  و ققنوس وار خود را فدایی شعرش کرده بود و حسن ورامی ودیگران  جوجه های بودند که از خاکستر شاملو برخاسته بودند.و علاوه برآن  شاملو در تقدیر وتشکر افرادی نظیر ابراهیم وحسن با چاپ آثار آنان در خوشه و بررسی کار آنان در جای های مختلف به تقدیس این رهپویان آثار خود می پرداخت( یک بار که حضورن رامی را در خانه بیغوله مانندش ملاقات کردم می گفت که بامداد اولین بار شعر او رادر رادیو آبادان خواند چرا که شاملو برای رادیو آبادان کار می کرد).در دیدار ی که با حسن داشتم زنده یاد می گفت که شاملو چون خورشیدی است و تا این حد به شاملو ارادت خاص داشت.حسن در ابراز نظر در کار دیگران بسیار صریح بودو با کسی رودربایستی نداشت واز این جا بود که این رک گویی او را منزوی می کرد.البته در گفته ها وابراز نظر ها در چند مورد که خود دیدم حق با او بود اما در بعضی از مراحل و موارد بی اطلاع از اتفاقات افتاده نظر می داد که ایجاد کدورت می کرد.حس غریب نوستالژیک سال های  دوری از موطن وزیست گاه و کوچیدن خانوده حسن به آبادان و گاهن فرار و حادثه گریختن او به کویت در جوانی (که هرگز نیز به وقع نپیوست)زمینه ساز تنهایی در شعروداستان  اوشد..دلبسته گی حسن به پوچ گرایی از یک سو وصادق هدایت و آثارش وحس تضاد بر علیه سطه گری در همه موارددراو گونه خاص از انارشیسم رابوجود آورده بود.که تاب و تحمل افرادی متملق را نداشت و از چاپلوسی  ونان به نرخ روز خوردن و خود را به ثمن بخس فروختن دوری می گزید.و اگر کسی را دوست داشت به خاطر خودش بود. و در اکثر مواقع از تظاهر دوری می کرد.چرا که در سا لهای ابن سینا  من خود ناظر بر زندگی او بودم. اکثر راه گشای جوانان در دبیرستان بودو جوانان او رادوست داشتن از جمله خودم که هرگز افتخار شاگردی او را در مدرسه نداشتم و  از شخصیتش خوشم می امد و گونه ای سمپاتی درونی در آن سالها با او داشتم بعدن طی یک سری از حوادث بااستاد کرمی آشنا شدم که بماند برای بعد روحش  شاد باد.(ادامه دارد)

تا غروب  

آسمان دلها 

از  عشق خالی ست 

و کسی از ما سراغ 

خورشید را 

نمی گیرد        

تا طلوع 

آسمان چشم ها 

هیچ ابری 

ندارد 

و 

باران نوای غریب  

جدایی است  

تا غروب 

تا طلوع