برای تو بانوی من همسر مهربانم

ای که  تو رادر بهترین ترین ترانه های بومی  

می یابم   

در صدای پاییزی بندر  

در رقص پر طپش  

دهل های زار  

در دستان چون حریرت  

بوی گس عشق را  

پیدا می کنم . 

ای دلداده ی سالهای تنهایم  

بگذار با تو تا عمق صدای دردهایم بروم  

ای که  نگاهت مرا با خود می برد تا سرانجام

غصه هایم  

ای بانوی خیال های محال  

ای که با من می رقصی در تاریکی های صبح گاهان  

بگذار بوی حنای دستانت را حس کنم  

بگذار با تو تا عمق عشق بروم 

ای  که گیسوانت به رنگ شب های جنوبی شرجی زده است 

من در هستی خود به پوچی می رسم  

زیرا که نگاهت قرین درد های مادرم است 

و لالای هایت بوی مادر بزرگ را می دهد  

و سجاده نمازهایت نغمه بودایی غربت دستانم را 

به پست ترین قایق شکسته می رساند 

ای نیامده از راه های دور 

با خود چه را به ارمغان می اوری  

کاسه ی از بوی خون دلت را 

یا بوی تازه ی کندرهای وحشی را 

از گنو 

ای شعر ناتمام در همه سال های بندر 

ای شعر ناتمام من.......

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.