به بانو

می خواهم در هرم  آفتا ب جنوبی 

به روشن ترین مرز عشق برسم 

می خواهم در لمس دور ترین نگاهت 

احساس عاشقانه ترانه های جنوبی باشم 

با بودنت می خواهم رنگ خوشه های قرمز رسیده درخت نخل 

را در سرزمین شرجی و خورشید  

پیدا کنم 

می خوانم حس بودنت را باتو  

در دورترین جزیره های متروک   

نفس بکشم  

وتبسم لبخند هایت را با قایق نگاهت 

به ساحل امن دوستی بسپارم 

حس زن شرقی را 

از بوی کندوره ات با 

با صدای لیوا ها 

تا اعماق افریقا 

امتداد دهم

بگذار زیر چتر سایه روسری ات 

نفس های آرام تنفس جنوب      را حس کنم 

 

............... 

ای بانوی افسانه های بندری 

ای شرقی ترین قصه 

با صدای شروه هایت  

به 

 خیال عشق تو تا سرحد مرگ حقیقی خود می رسم  

وآواره ترین حس بودنم را باتو پیدا می کنم 

ای بانوی افسانه های ناتمام  

در شعر بی پایان من............

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.