پاییز بی حاصل

نه خرمنی نه خیال راحت 

خوشه های بی رنگ گندم 

و داس های خشم که در  

هیچ کشتزاری  

دل های سخت را   

درو نمی کند  

بگذار پوسته های خشک گندم  

 بی بدیل باشد در عشق های شرجی زده 

ولبانت را ببوسم 

زیر درخت بی برکت التماس 

آن که می آید 

پاییز پنجاه وهشت

چشم که می بندم آن روز ها رابه یاد می آورم. سال های طلایی شور جوانی در اوج شانزده سالگی . روزهای که بامن به گور می روند. در مرزبین رشد وشگوفایی و پشت سر هم گذاشتن دوران نوجوانی که در واقع کودکی را بهمراه دارد هرچند دیگر دهانت بوی شیر نمی دهد.در دبیرستان ابن سینا بندرعباس بودیم. کنار دوستانی که سالها با انها از سال اول دبیرستان با هم بودیم .و شاید خیلی قبل از آن از دوران راهنمایی و شاید هم ابتدایی در مدرسه محمدیه خیبان وکوجه های خاکی ان زمان که حتا مرادی هم نبود.انقلاب را پشت سر گذاشته بودیم وصددرصد تابع احساس انقلابی شدیدآن سالها مثل حالا نبود  پیاییز سردتر بود ودرس های ما در سال آخر بسیار سخت بودند و ما چند دوست درس خوان اهل درس دنبال دانشگاه وادامه تحصیل برای من شب های خانه  جذاب بود ومن که همچنان مجذوب درس بودم .وشب ها میشل استروگف بود و فیلم های  انقلابی چه گواراو نبرد بریگاد های بلوک شرق با نازیها  وکنارش فیزیک وشیمی وریاضی و.....  وبوی صبح های پاییزی بندر وباران های جنوبی ودرخت گل ابریشم دبیرستان که جاودانه واستوار وسط حیات مدرسه ایستاده بود  ودوستان که به فکر نشریه و گردهمایی بودند واساتید که اغلب افکاری بزرگ داشتند و ما که این وسط گرفتار بودیم .حالا خیلی از آن دوستان دیگر کنار ما نیستند. 

 

 

چراغ ها

چراغ ها خاموش می شوند 

و نور زندگی ها تاریک  

صبح دیگر نمی تابد 

و خورشید بار سنگین شب را 

با خود به ارمغان می اورد 

هر چه از تو بگویم کم است 

چرا که رنگ بهار را به ارمغان می اوری 

در دستان من طلوع کن ای همیشه  

ماندنی 

 

یاد تو

دست می برم  

تا موهایت را شانه کنم 

 باد جنوبی نمی گذارد  

تا دریا فاصله ای نیست 

به اندازه ی خمیازه ی تو  

نگاه که می کنی دل خورشید می گیرد 

و قندیل های سربی شب 

در شرجی فرو می رود 

نگاه که  

می کنی........

تارکوفسکی (دنیای شعر وزیبایی)بخش پنجم قسمت سوم

تاکوفسکی با رعایت حفظ دقت های بصری در نقاشی ارتباط بین نقاشی و سینما راحفظ می کند .می دانیم که انتخاب قاب در سینما از زوایه دید مخاطب به گونه صورت می گیرد (منظور پی و وی نیست) که باسیر داستان او را جذب خود سازد.در آثار تارکوفسکی انتخاب قا ب ها با حرکت دروبین صورت گرفته به همین خاطر رسیدن به قاب جدید  وفریم های نقاشی گونه ک همیشه ثابت هستند و جای بر حرکت ندارند بسیار دشوار خواهد یود به این دلیل تارکوفسکی  تا می تواند از حرکت های کند در پن ها یا در تراولینگ هایا در تراک ها استفاده می کند (این می تواند در بیان های بعد این مجموعه نوشته ها صبحت شود) که علت اساسی آن رسیدن به همان قاب های نقاشی گونه است.عدم حرکت بازیگر در هنگام حرکت دوربین یا حرکت همزمان بازیگر با دوربین ایجاد فضای فاصله ای در بیان نقاشی قاب ها را شکل می دهد.قاب های ثابت آثار او بندرت دیده می شودکه اکثرن در قاب های ثابت نیز حرکت بازیگر را می بینیم. در تیتراژ ابتدایی فیلم نوستالگیا جای که در عمق میدان اسبی قرار گرفته است حرکت سگ از ابتدای فاب تا پس زمینه ایجاد عمق می نماید وقاب نقاشی را شکل می دهد وکماکان این قاب های نقاشی بیان حس شاعرانه او می باشد در همان فیلم ذکر شده صحنه نذر ایتالیا با حمل تندیس مدونا و پرواز گنجشک ها از دامن او علاوه بر قاب نقاشی بیان شعر گونه تصویری است.