به یاد روز های گرم جنوبی بندر

روز در هرجایی معنایی خاص دارد یک معنی متفاوت.در شمال یک مفهوم در غرب وشرق یک باور ودر جنوب یک پندار.انسان به عنوان موجودی ذی شعور وقابل ادارک واز همه مهمتر صاحب احساس وعاطفه بامحیط پیرامون خود ارتباطی اساسی می یابد وابسته گی که با او خوگر می شود و به اصطلاح آداپته می شود.ریشه های آن را با پوست واستخوان درک می کند ......بندر با تابستان گرم وفصل هوای داغ و تابش پرحرارت خورشید  به عنوان یک جنوب سر شار از احساس و درد که حس تنهایی انسان ها از رنج گرما و این که تو به عنوان یک انسان درد کشیده از گرما باید به این گرما تن بدهی همواره تو را در گرما فولاده آبدیده می سازد.با تابش  اولین شعاع نور خورشید و بوی تند شرجی و عدم وزش باد حس تند جنوبی آغاز می شود.(باید خاطر نشان کرد با افزایش اسباب های راحتی در این دور زمان این گفته ها مصداق قدیمی را ندارد و هرچه گفته شده این زمانی نیست وجز خاطرات شخصی ست)علاوه بر این ویژگی ها بوی درختان نیز بر بوی شرجی می افزاید.وبوی میوه ها و محصولات گرمسیری مزید بر علت این التهاب  گرمی می شود.بوی تند درخت نخل که حاصل خوشه های ابتدایی آن می باشد که در تولید مثل درخت موثر است.نر خرما که تبدیل به هوار می شود بوی هوار از یک سو که در هوا پخش می شود با بوی گل های تازه درختان دیگر شریک می گرددمثلن با گل های تازه انبه و بوی گل های درخت گل ابریشم یا بوی شکوفه های لیمو با هم ترکیب عجیبیی را به همراه می آورد بوی رطب های تازه با بوی تند شرجی عجین شده و حس طراوت همه این حاصل زندگی جنوبی است.علاوه بر این ها نقش رنگ ها با بوی تند شرجی و تابش خورشید پیوسته گی خاصی را بهمراه می آورد. اول رنگ آبی دریا که با آسمان آرمونی داردوشکل تازه به محیط می دهدرنگ تند خاک تیره کوچه ها و رنگ درختان همیشه سبز جنوبی نظیر نخل کهور کرت گل ابریشم تمر  و لور جم درمون عقرب  .....همه حکایت از یک چیز است جنوب پر احساس.بوی تند دریادر فصل گرما که خاص خودش است.و بوی خورها که در جای جای بندر وجود داشت و حالا دیگر نیست امتداد دریا بود که به خشکی می آمد یا آب باران را به دریا می برد مثل خور گورسوزان که داستان سوزاندن کیش برهمایی است.....رنگ گل کنی ها با کوچه ها و رنگ قلوه سنگ های درشت و ریز  که زیبا بود و برای ساخت تیر کمان باید دنبال یک سنگ خاص می گشتی تا پیدا کنی........و حالا که هیچ کدام شان دیگر نیستند و تو  هستی  به یاد آن روزها آرام  وزیر لب این شعر را زمزمه می کنی  یاد روزن رفته غصه رو دلوم مونده.......بگذار برای بعد دوست من تا از جنوب خوبم برایت بگویم از جنوب نخل ها خورها و مردان خسته گی ناپذیر آن از مادران عاشق و کودکان سیه چرده زرنگ ....بماند برای بعد....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.