یاد یار مهربان (به یاد حسن کرمی) بخش دوم

او در عین نوشتن بسیار وسواس داشت گاهن می دیدی که یک شعر را چند بار ادیت می کرد و بی خودی از هیج یک از کارهایش نمی گذشت.علاقه عجیبی  به کارها و آثار رامی داشت و همیشه در خلوت خود با آثار رامی به خلصه ای عجیب می رفت. نوع نگره های شعری حسن با اعتقاد بر هستی خود شعر در رفتارهای شاعرنه ملهم از کارهای شاملو  وزمانه او در فضای دهه های جهل  خورشیدی شکل  گرفته بود .به واقع کرمی از چشمه شعری می نوشید که قبلا شاملو انرا تجربه کرده بود وبامداد به عنوان تئوریسین به آن در هوای تازه پرداخته بود  و ققنوس وار خود را فدایی شعرش کرده بود و حسن ورامی ودیگران  جوجه های بودند که از خاکستر شاملو برخاسته بودند.و علاوه برآن  شاملو در تقدیر وتشکر افرادی نظیر ابراهیم وحسن با چاپ آثار آنان در خوشه و بررسی کار آنان در جای های مختلف به تقدیس این رهپویان آثار خود می پرداخت( یک بار که حضورن رامی را در خانه بیغوله مانندش ملاقات کردم می گفت که بامداد اولین بار شعر او رادر رادیو آبادان خواند چرا که شاملو برای رادیو آبادان کار می کرد).در دیدار ی که با حسن داشتم زنده یاد می گفت که شاملو چون خورشیدی است و تا این حد به شاملو ارادت خاص داشت.حسن در ابراز نظر در کار دیگران بسیار صریح بودو با کسی رودربایستی نداشت واز این جا بود که این رک گویی او را منزوی می کرد.البته در گفته ها وابراز نظر ها در چند مورد که خود دیدم حق با او بود اما در بعضی از مراحل و موارد بی اطلاع از اتفاقات افتاده نظر می داد که ایجاد کدورت می کرد.حس غریب نوستالژیک سال های  دوری از موطن وزیست گاه و کوچیدن خانوده حسن به آبادان و گاهن فرار و حادثه گریختن او به کویت در جوانی (که هرگز نیز به وقع نپیوست)زمینه ساز تنهایی در شعروداستان  اوشد..دلبسته گی حسن به پوچ گرایی از یک سو وصادق هدایت و آثارش وحس تضاد بر علیه سطه گری در همه موارددراو گونه خاص از انارشیسم رابوجود آورده بود.که تاب و تحمل افرادی متملق را نداشت و از چاپلوسی  ونان به نرخ روز خوردن و خود را به ثمن بخس فروختن دوری می گزید.و اگر کسی را دوست داشت به خاطر خودش بود. و در اکثر مواقع از تظاهر دوری می کرد.چرا که در سا لهای ابن سینا  من خود ناظر بر زندگی او بودم. اکثر راه گشای جوانان در دبیرستان بودو جوانان او رادوست داشتن از جمله خودم که هرگز افتخار شاگردی او را در مدرسه نداشتم و  از شخصیتش خوشم می امد و گونه ای سمپاتی درونی در آن سالها با او داشتم بعدن طی یک سری از حوادث بااستاد کرمی آشنا شدم که بماند برای بعد روحش  شاد باد.(ادامه دارد)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.