از خانه

مجموعه حاضر شاید تلاشی باشد برای واگویه حرف های که بنا بود روزی جای چاپ می شد چرا که متن نوشته قبلی ام فراتر از دویست صفحه است و حالا در خانه خاک می خورد  وعنوانش چیزی دیگر بود اما نوشته کنونی شاید چیزی دیگر شود که هنوز به آن فکر نکرده ام. اما از خانه نگاه تاز ه ای به خانه قدیمی پدری است که سال هاست دیگر وجود ندارد .از خانه گه گاه نوشته خواهد شد و اتصال مجموعه نوشته ها پیوسته نخواهد بود چرا که من خصلتن عادت به  نوشتن چیزی را به صورت مسلسل ندارم  مگر که اجباری در کار باشد چرا که فضای هنر اجباری نیست  وزندگی هنرمند را نمی شود در محدوده و چارچوب خاص تعریف شده بیان نمود البته اگر من از هنرمندان باشم که نیستم.......

خانه ما دریکی از محله های قدیمی شهر بندرعباس قرارداشت درحد فاصل دو محله قدیمی شهر اول شاه حسینی دوم برق چرا که به شاه حسینی نزدیک تر بود مساحت خانه بسیار بزرگ بود وحجم عظیمی از آن را اتاق ها  ی که دور بر خانه بودند می پوشاند درچوبی خانه رو به شرق بود  وجلو خانه یک باغ بزرگ بود که پر از درخت بود وآن نیز یک دنیای دیگر داشت در کل خانه جای با صفای بود که در عین شهری بودن شما را به دهات نیز می کشاند خانه شهر بود  وباغ  روستا .ان باغ را دیوار باغ می نامی دیم و تاریخ این گفته ها به بعد از دهه چهل می رسد یعنی بعد از تولد من 1341 دل نمی خواهد این نوشته  جنبه گزارش نویسی را داشته باشد بنابراین هر جا خواستم لحن را عوض می کنم خرده نگیرید......

 صبح گاهان نور خورشید از پشت دیوار خشتی به تن شرجی زده پوست خشکیده خانه می خورد وبوی نم باشرجی لذت هیجان حرکت را زیاد می کرد .تابستان خوابیدن بر بام خانه وتابش اولین شعاع نور تابناک خورشید همه چیز را تغییر می داد(ادامه دارد)

نظرات 1 + ارسال نظر
مجید جمشیدی دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 14:03 http://joghd11.blogsky.com/

درود بر آقای راجی عزیز
خیلی خوشحال بودم که فرصتی فراهم بو یادداشت های شما بخونم
سپاس

دلت به رنگ آسمون نگات خیلی جون وجوون
خدا نگهدارت بشت کدت تا عرش آسمون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.