کوجه های بندر

بی انتها هستند .هرگز بن بست نیست .رد پای تمایی خاطره هاست جای است که در آن ها پیر شده ایم با آدم هایش خندیده ایم با مردگان آن گریستیم ودر شب هایش همراه با عابران خسته به انتهای اش نگاه کرد ه ایم با کودکانش دویده ایم ساخت های عروس ها را برده ایم ...با تابوت  ها نعش هایش همراه بودیم......همراه با مردان کندر بردوشش راه رفته ایم.....با زنان باقلاداغ بر سر گام بر داشته ایم ....با مردان چک چکو زن عزا گرفته ایم.....در شب های لیل همراه بانوان چهارده همی شروه سر دادهایم.....برای من کوچه خاطرهای غریب خرید مجله کیهان بچه ها را دارد دلم همیشه برای خواندن عجیب دلتنگ می شد حتا در کودکی شوق خواندن دست از سرم بر نمی داشت عطش سیری ناپذیر خواندن و یک روز در هفته که کیهان بچه ها می آمد ومن که باید از کوجه ها می گذشتم تا به خیابان شاه حسینی می رسیدم و مجله را می خریدم و همش با دویدن وبا اشتیاق وکوچه ها که هنوز به انتظار من همچنان ایستاده اند تا من درآن بدوم ودر نهایت مجله را دو روزه تمام می کردم و شوق خواندن به ساده گی تمام می شدو من که باید تا یک هفته صبر می کردم تا مجله در بیاید ودوباره در همان کوجه های قدیمی بی اختیار پرواز بکنم..... و کوچه و پدر که بماند برای بعد......


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.